سریال گودال قسمت 179 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج میکند؟ زلیخا میمیرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را میکشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ
داملا قصد بیرون آمدن از خانه را دارد که با جومالی و یاماچ روبرو می شود. جومالی بدون سلام و اینکه نگاهی به او بیندازد وارد خانه و اتاقش می شود. داملا هم از رفتن منصرف می شود و پیش او می نشیند و اول می پرسد: «تو چند سالته؟ » جومالی می گوید 47 و داملا ادامه می دهد: «پس چرا مثل پسرای تازه به بلوغ رسیده رفتار میکنی؟ ببین نه من ازت انتظاری دارم نه تو! ولی در حد یه انسان میتونی باهام حرف بزنی. یه سلامی یه علیکی... میتونی حالمو بپرسی! » جومالی به حرف های او گوش می دهد و بعد داملا می گوید: «من ناخواسته شنیدم که کس دیگه ای رو دوست داری. طبیعیه... اگه ییلدیز میتونه با این شرایط کنار تو باشه از طرف من مشکلی نیست خیالت راحت.. » جومالی به او خیره می ماند.
ادریس و ملیحه وقتی خانه را خوب می گردند متوجه می شوند کسایی که به خانه ی او حمله کرده اند اصلا چیزی ندزدیده اند و قصدشان چیز دیگری بوده. ادریس بین خرت و پرت های ملیحا عکس های قدیمی و گزارشی از هاله را پیدا می کند. ملیحه می گوید که هاله برای تهیه گزارش پیش او هم امده بوده و بعد خود ملیحه، هاله را سراغ ادریس فرستاده...
یاماچ وقتی می بیند خبری از درگیری و مشکل در محله نیست پیش سنا می رود و او را در آغوش می گیرد و به خاطر اینکه همه این مدت در کنارش بوده و تنهایش نگذاشته تشکر می کند.
عمو با ناراحتی پیش مزار پاشا رفته و با او درد دل می کند. او به خاطر اینکه تولد دومش یعنی روزی که پاشا او را از مرگ نجات داده پیش او رفته و با غصه از تنهایی اش و جای خالی پاشا در کنارش می گوید که همان موقع عده ای بره ی سیاه را می بیند که با اسلحه نزدیکش می شوند. عمو پشت مزار پناه می گیرد و فورا با ادریس تماس می گیرد و از او تقاضای کمک می کند. ادریس هم از خانه ی ملیحا بیرون می رود و ملیحا متوجه می شود که بره های سیاه دیگری ادریس را تعقیب می کنند و به او این خبر را می دهد. از طرف دیگر به محله هم حمله می شود و بره های سیاه قهوه خانه را هم زیر رگبار گلوله می گیرند. به ماشین یاماچ هم حمله می شود و او با آنها درگیر می شود و درون خرابه ای فرار می کند که همان موقع شنول به کمکش می آید. وارتلو و مدد و یوجل هم در بار نشسته اند که به انها هم حمله می شود. وارتلو به کمک یوجل آنها را از بین می برد و با عجله همراه مدد می رود تا به خانه برسد و مراقب زن و بچه ها باشد. دو ماشین از دو طرف به ادریس نزدیک می شوند و از هر دو طرف به سمت او اسلحه می گیرند و آماده شلیک می شوند که ادریس ترمز می زند و هردو مستقیم به سمت هم شلیک می کنند و بعد ادریس با عجله خودش را به قبرستان می رساند و عمو را که دیگر حتی گلوله ای برایش نمانده از دست بره ها نجات می دهد. بره های سیاه حتی به علیچو هم رحم نکرده اند و به خانه ی او حمله می ک
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج میکند؟ زلیخا میمیرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را میکشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ
داملا قصد بیرون آمدن از خانه را دارد که با جومالی و یاماچ روبرو می شود. جومالی بدون سلام و اینکه نگاهی به او بیندازد وارد خانه و اتاقش می شود. داملا هم از رفتن منصرف می شود و پیش او می نشیند و اول می پرسد: «تو چند سالته؟ » جومالی می گوید 47 و داملا ادامه می دهد: «پس چرا مثل پسرای تازه به بلوغ رسیده رفتار میکنی؟ ببین نه من ازت انتظاری دارم نه تو! ولی در حد یه انسان میتونی باهام حرف بزنی. یه سلامی یه علیکی... میتونی حالمو بپرسی! » جومالی به حرف های او گوش می دهد و بعد داملا می گوید: «من ناخواسته شنیدم که کس دیگه ای رو دوست داری. طبیعیه... اگه ییلدیز میتونه با این شرایط کنار تو باشه از طرف من مشکلی نیست خیالت راحت.. » جومالی به او خیره می ماند.
ادریس و ملیحه وقتی خانه را خوب می گردند متوجه می شوند کسایی که به خانه ی او حمله کرده اند اصلا چیزی ندزدیده اند و قصدشان چیز دیگری بوده. ادریس بین خرت و پرت های ملیحا عکس های قدیمی و گزارشی از هاله را پیدا می کند. ملیحه می گوید که هاله برای تهیه گزارش پیش او هم امده بوده و بعد خود ملیحه، هاله را سراغ ادریس فرستاده...
یاماچ وقتی می بیند خبری از درگیری و مشکل در محله نیست پیش سنا می رود و او را در آغوش می گیرد و به خاطر اینکه همه این مدت در کنارش بوده و تنهایش نگذاشته تشکر می کند.
عمو با ناراحتی پیش مزار پاشا رفته و با او درد دل می کند. او به خاطر اینکه تولد دومش یعنی روزی که پاشا او را از مرگ نجات داده پیش او رفته و با غصه از تنهایی اش و جای خالی پاشا در کنارش می گوید که همان موقع عده ای بره ی سیاه را می بیند که با اسلحه نزدیکش می شوند. عمو پشت مزار پناه می گیرد و فورا با ادریس تماس می گیرد و از او تقاضای کمک می کند. ادریس هم از خانه ی ملیحا بیرون می رود و ملیحا متوجه می شود که بره های سیاه دیگری ادریس را تعقیب می کنند و به او این خبر را می دهد. از طرف دیگر به محله هم حمله می شود و بره های سیاه قهوه خانه را هم زیر رگبار گلوله می گیرند. به ماشین یاماچ هم حمله می شود و او با آنها درگیر می شود و درون خرابه ای فرار می کند که همان موقع شنول به کمکش می آید. وارتلو و مدد و یوجل هم در بار نشسته اند که به انها هم حمله می شود. وارتلو به کمک یوجل آنها را از بین می برد و با عجله همراه مدد می رود تا به خانه برسد و مراقب زن و بچه ها باشد. دو ماشین از دو طرف به ادریس نزدیک می شوند و از هر دو طرف به سمت او اسلحه می گیرند و آماده شلیک می شوند که ادریس ترمز می زند و هردو مستقیم به سمت هم شلیک می کنند و بعد ادریس با عجله خودش را به قبرستان می رساند و عمو را که دیگر حتی گلوله ای برایش نمانده از دست بره ها نجات می دهد. بره های سیاه حتی به علیچو هم رحم نکرده اند و به خانه ی او حمله می ک
Category
📺
TV