• 3 years ago
سریال عشق مشروط / تو در خانه‌ام را بزن قسمت 26 دوبله فارسی

آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...​

لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia​

داستان قسمت آخر سریال وصلت، فصل اول. فریده کشته می‌شود؟ جواب فریده به خواستگاری عزیز؟
https://youtu.be/U5eKB0Osj9U​

داستان قسمت آخر سریال آموزگار. آکیف زنده می‌ماند؟ دانش‌آموزان نجات پیدا می‌کنند؟
https://youtu.be/4Xaf37MxmjU​

داستان قسمت آخر سریال ملک، فصل اول. ملک زنده می‌ماند؟ خانواده‌اش او را می‌پذیرند؟ خلیل عاشق ملک است؟
https://youtu.be/qm0BFX3C1sA​

در حالی که فرید و ادا به حرف های سلین و سرکان گوش می دهند، سلین دوباره می پرسد: «واقعا با ادا جدا شدین؟ » سرکان می گوید: «نمیدونم. مثل این که... » سلین می گوید: «میدونی جدا شدن از تو برام خیلی سخت بود وقتی انقدر عاشقت بودم... اما برام درس خوبی بود. شاید جدا شدن از ادا برای تو درس خوبی میشه. » سرکان می پرسد: «چطور یعنی؟ » سلین می گوید: «فرید ادم عجولیه و من برای تشکیل زندگی با اون خیلی تلاش میکنم. یعنی منطقم میگه با اون بمونم. برای من اون درسته. اما منم نمیدونم چی درسته.... » سرکان لبخند می زند و می گوید: «به منطقت گوش بده... من همچین کاری کردم. اگه من به منطقم گوش بدم منطقی ترین زن برای من تو هستی. اما تو به منطقت گوش بدی، منطقی ترین ادم برای تو فریده... چیکار کنیم؟ به منطقمون گوش بدیم؟ » سلین می پرسد: «بین شما ادا به منطقش گوش داد؟ » سرکان کمی فکر می کند و می گوید: «بهتره الان دیگه بریم کار کنیم... » فرید و ادا فورا به سمت خروجی خانه می روند. ادا از فرید حالش را می پرسد. فرید می گوید: «من ذاتا میدونم سلین به خاطر منطقش با من ازدواج کرده... اما من خیلی عاشقشم و حتی اگه اون منو نخواد من بازم دوستش دارم. » ادا می پرسد: «فرید اون روز فقط سه نفر بودن که میتونستن قرارداد رو به خبرنگارا بدن. من، تو و سلین. به نظر تو سلین میتونه اینکارو کرده باشه؟! » فرید اول کمی سکوت می کند و بعد می گوید: «نه ادا این کار سلین نبود. کار من بود. ازت خواهش میکنم اینو به سرکان نگو وگرنه به خاطر این که سلین سعی کرده منو لو نده، اخراجش میکنه و سهامش رو هم ازش میگیره. » ادا هم قول میدهد چیزی نگوید.
سرکان شب سیریوس را به پارک نزدیک خانه ی ادا می برد. سیریوس بو می کشد و ادا را در همان پارک پیدا می کند. ادا کمی سیریوس را نوازش می کند و بعد از سرکان خداحافظی می کند و می رود. سرکان رفتن او را با غصه تماشا می کند.
وقتی صبح ادا در مورد کان به دخترها می گوید، ملو بغض می کند و می گوید: «کان آدمیه که به آدم ها نزدیک میشه و با عاشق کردن اونا به خودشون ازشون حرف میکشه؟ » و گریه اش می گیرد و از ادا معذرت خواهی می کند و می گوید: «من فکر کردم اونم منو دوست داره... » ادا با دلسوزی ملو را در آغوش می گیرد. فیفی فکری می کند و می گوید که حتما دزدیدن عکس طرح ها هم کار کان بوده و ملو تعریف می کند که همان روز او کان را به خانه آورده بوده... ادا هم می گوید که او پرونده ها را همان جا کنار پله ها گذاشته بوده و حتما کان فورا عکس ها را گرفته و به خبرنگارها داده است.
ادا تصمیم گرفته تا از این به بعد در گلفروشی کار کند. از طرفی آلپ تکین به دیدن سرکان می رود و به او می گوید: «تو زندگی همه مون ادمایی مثل ادا هستن که به اومدنشون زندگی رو زیر و رو میکنن... باید قدرشون رو دونست... » سرکان به فکر فرو می رود و همان موقع پروژه ای که ادا رویش کار کرده را می بیند و تصمیم می گیرد به دی

Category

📺
TV

Recommended