به احترام غزلهات، یک دقیقه سکوت
چکیده بغض بدی از گلوی من به گلوت
برای باور رنجور من مناسب نیست
دروغهات ... نوازش ... و قاشقی کمپوت
گلیم تو که همیشه از آب بیرون است!
و سهم من که صداقت و شانس بد ... مخلوط
کجا رسید مصادف شدن به دیدهی تو
که نعش خستهی من هم لمیده بر کاپوت
بیا و حق مرا از خودم رعایت کن
به احترام غزلها
م
یک دقیقه سکوت
احسان علیآبادی در شعرخوانی اخیرش، غزل پرشوری با عنوان «به احترام غزلهام ...» را برای مخاطبان خود خواند. این شعر، با زبانی عمیق و احساسی، به نوعی بازتابدهنده درگیریهای درونی شاعر و کشمکشهای عاشقانهای است که با تضادهایی نظیر حقیقت و دروغ، عشق و خیانت، و رنج و آرامش در هم آمیختهاند. او در این غزل، بهواسطه استعارهها و تصاویر بدیع، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن سکوت، بیش از کلمات معنا دارد. شعر با کنایهای تلخ از رابطهای نابرابر آغاز میشود؛ احسان در آغاز از «احترام غزلها» میگوید، اما سکوتی که در شعر خواسته شده، پر از بغضهای فروخورده و ناگفتههای تلخ است. در ادامه، شاعر با تضادهایی چون «گلیم تو که همیشه از آب بیرون است» و «صداقت و شانس بد مخلوط»، نشان میدهد که عشق در این فضا بیشتر شبیه به مبارزهای بیپایان است، جایی که طرف مقابل همیشه برندهی میدان است. در نهایت، غزل با لحنی سرشار از اندوه و حسرت به پایان میرسد و مخاطب را به تأملی عمیق وادار میکند.
چکیده بغض بدی از گلوی من به گلوت
برای باور رنجور من مناسب نیست
دروغهات ... نوازش ... و قاشقی کمپوت
گلیم تو که همیشه از آب بیرون است!
و سهم من که صداقت و شانس بد ... مخلوط
کجا رسید مصادف شدن به دیدهی تو
که نعش خستهی من هم لمیده بر کاپوت
بیا و حق مرا از خودم رعایت کن
به احترام غزلها
م
یک دقیقه سکوت
احسان علیآبادی در شعرخوانی اخیرش، غزل پرشوری با عنوان «به احترام غزلهام ...» را برای مخاطبان خود خواند. این شعر، با زبانی عمیق و احساسی، به نوعی بازتابدهنده درگیریهای درونی شاعر و کشمکشهای عاشقانهای است که با تضادهایی نظیر حقیقت و دروغ، عشق و خیانت، و رنج و آرامش در هم آمیختهاند. او در این غزل، بهواسطه استعارهها و تصاویر بدیع، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن سکوت، بیش از کلمات معنا دارد. شعر با کنایهای تلخ از رابطهای نابرابر آغاز میشود؛ احسان در آغاز از «احترام غزلها» میگوید، اما سکوتی که در شعر خواسته شده، پر از بغضهای فروخورده و ناگفتههای تلخ است. در ادامه، شاعر با تضادهایی چون «گلیم تو که همیشه از آب بیرون است» و «صداقت و شانس بد مخلوط»، نشان میدهد که عشق در این فضا بیشتر شبیه به مبارزهای بیپایان است، جایی که طرف مقابل همیشه برندهی میدان است. در نهایت، غزل با لحنی سرشار از اندوه و حسرت به پایان میرسد و مخاطب را به تأملی عمیق وادار میکند.
Category
🦄
Creativity