سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 52

  • 4 years ago
سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 52

آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...

لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia

داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk

داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU

داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ

داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ

شب بعد از شام، دمیر با جنگاور قرار دارد تا بیرون بروند. جنگاور دمیر را به کلوپ می برد. جنگاور به اصرار و با وجود مخالفت دمیر، دو دختر سر میز می آورد. کمی بعد جنگاور مست شده و او و دمیر دعوای شدیدی با یکدیگر می کنند و دمیر به خانه برمی‌گردد.
غفور در طویله بخاطر سرمای زیاد طاقت نیاورده و نیمه شب پنهانی به خانه برمی‌گردد. ثانیه با شنیدن صدای در میترسد و با اسلحه شکاری تیر اندازی میکند. سپس متوجه می شود که غفور آمده و از اینکه نزدیک بود شوهر خودش را بکشد خنده اش می‌گیرد. در خانه دمیر را صدای تیر بیرون آمده و دم خانه ثانیه می رود. غفور پنهان شده و ثانیه میگوید که از ترس تنهایی اشتباه تیراندازی کرده است. بعد از رفتن دمیر، ثانیه غفور را بخاطر آمدن به خانه دعوا میکند و به او میگوید که قبل از طلوع آفتاب باید برگردد.
روز بعد، ییلماز در محل کار از دیگران در باره دعوای شدید و قهر دمیر و جنگاور می شنود و متعجب می شود. وقتی او به رستوران می رود، متوجه جنگاور سر میز می شود و وقتی دمیر به رستوران می آید، با دیدن جنگاور از آنجا خارج می شود. ‌ ییلماز متوجه جدیت مشکل بین آنها می شود.
گولتن از اینکه در خانه پیش ییلماز زندگی میکند خوشحال است و مدام عاشقانه او را زیر نظر دارد.
جنگاور سر زمین است و کمی بعد، ییلماز پیش او می رود. جنگاور به تندی با او برخورد میکند. ییلماز میگوید که قصد پیشنهاد همکاری به او برای کار در زمین دارد. خنکاپر ابتدا قبول نمیکند و میگوید که دشمنی او و دمیر دلیل بر رفاقت او با ییلماز نیست ، اما سوی نظرش عوض شده و به ییلماز میگوید که باید با رییس او حرف بزند و از ییلماز میخواهد م که رییسش را بیاورد.
بعد از رفتن ییلماز، جنگاور پیش دمیر می رود و به او میگوید که نقشه آنها گرفته و ییلماز دشمنی آنها را باور کرده و سراغ او آمده است.
جنگاور سر ساعت مشخصی در انبار برای دیدن فکلی و ییلماز قرار میگذارد. ییلماز پیش فکلی رفته و ماجرا را میگوید ‌ فکلی نیز آماده می شود تا سر قرار بروند.
فکلی و ییلماز داخل ساختمان انبار می روند و منتظر آمدن جنگاور هستند. جنگاور و دمیر داخل ماشین کمی دورتر پارک کرده و به ساختمان نگاه میکنند. جنگاور ساعتش را چک میکند و راس ساعت مقرر، بمب داخل ساختمان منفجر می شود‌.