سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 50

Meshki Media

Meshki Media

9 izlenme
سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 50

آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...

لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia

داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk

داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU

داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ

داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ

وقتی دمیر می فهمد که مقصر اصلی پخش شایعه در مورد گولتن، فادیک بوده است، با عصبانیت با او برخورد کرده و او را از خانه بیرون میکند و میگوید که باید سر زمین برود. فادیک با گریه التماس میکند که او را ببخشند، اما فایده ای ندارد.
فادیک وسایلش را جمع کرده و با ناراحتی و درماندگی به کپر ها می رود.
غفور و ثانیه به دروغ به هونکار گفته اند که گولتن را به روستا فرستاده اند تا اوضاع کمی آرام شود. ثانیه از این بابت آشفته است. هپنکتا به آشپزخانه آمده و به ثانیه و غفور میگوید که گولتن را به خانه برگردانند. غفور میگوید که فردا به روستا دنبال گولتن می رود.
صبح روز بعد، ییلماز داخل شهر می رود و به وضعیت مغازه ها و کارگران رسیدگی میکند. همزمان زلیخا نیز به همراه زن جنگاور برای خرید بیرون رفته و آنها یکدیگر را می‌بینند، سپس بی اهمیت به یکدیگر می روند.
شب در خانه، دمیر دوباره از ثانیه سراغ گولتن را میگیرد. ثانیه بهانه ای آورده و می‌گوید که گولتن هنوز در روستا مانده است. دمیر کلافه شده و میگوید که فردا باید گولتن آنجا باشد. ثانیه با دستپاچگی به غفور ماجرا را میگوید و از اینکه غفور چنین دردسر گفته و برای آنها دردسر درست کرده است عصبی است.
در خانه فکلی، گولتن با ذوق، قاشقی را که در زمان مجروح بودن ییلماز در کپر دست او بود و برای درد در دهانش گذاشته بود را به او نشان میدهد. ییلماز از اینکه گولتن قاشق را نگه داشته متعجب می شود. کمی بعد، فکلی پیش ییلماز آمده و به روی او می آورد که مشخص است که گولتن او را دوست دارد. ییلماز نیز تایید میکند.
صبح روز بعد، غفور از سر ناچاری به کارخانه ییلماز می رود و با خواهش از او میخواهد که گولتن را به خانه برگرداند. ییلماز بخاطر بد رفتاری غفور با گولتن با او دعوا میکند. سپس میگوید تنها در صورت رضایت گولتن او می تواند گولتن را ببرد.انها دم خانه فکلی می روند. ییلماز گولتن را پایین آورده و از او میپرسد که میخواهد همراه غفور به خانه برود یا نه. گولتن قبول نمیکند و ییلماز، غفور را بیرون میکند. غفور عصبی شده و می رود.
غفور به خانه برگشته و ماجرا را به ثانیه میگوید. ثانیه دنبال راه حلی برای این مسأله است. فکلی با ماشین از مقابل عمارت یامان ها رد می شود و به عمد آنجا می ایستد. هونکار در بالکن است و با دیدن فکلی، شوکه می شود. سپس فکلی می رود.