فیلیز که برای ۵ خواهر و برادرش هم پدری و هم مادری میکند، روز خود را با قبض پرداخت نشده شروع میکند. فیلیز که برای پرداختن قبض ها و خرج خانه چند جا همزمان کار میکند، با اصرار دوست صمیمیش تولای به مراسم حنابندان یکی از همسایه هایشان می رود که صفحه جدیدی در زندگی او باز میکند. اتفاق بدی که آن شب برای فیلیز می افتد باعث میشود که او با باریش آشنا شود. به لطف این اتفاق، باریش متوجه میشود دختری که مدتی است میخواهد دوباره ملاقات کند، فیلیز است و این بار نمیگذارد دختر از زندگیاش خارج شود. اگرچه او سعی می کند تمام تلاش خود را بکند تا در زندگی فیلیز اثری بگذارد ، اما واضح است که فیلیز این اجازه را به راحتی نخواهد داد. این داستان با خانواده ای که در یکی از محله های فقیر نشین شهر برای زنده ماندن تلاش می کنند و با فیلیز، فرزند ارشد آن خانواده که تقریباً مثل مادر خانواده شده است شروع می شود . فیلیز بعد از اینکه مادرش ترکشان میکند، از ۵ خواهر و برادر کوچک ترش مراقبت میکند و با وجود پدر الکلیش فکری ، از خانواده خود مراقبت می کند و بدون شکایتی برای زنده ماندن تلاش میکند. خواهران و برادران فیلیز هم مانند او، کودکانی قوی و درستکار هستند که هرگز در غم و اندوه فرو نمی روند و یاد گرفته اند که از خود مراقبت کنند. دومین فرزند خانواده رحمت با استعداد، سومین فرزند حکمت است که گرفتار یک عشق ممنوعه شده است، چهارمین فرزند کیراز است که وظیفه شناس و احساساتی است، فرزند پنجم فیکرت و کوچکترین فرزند عصمت 1.5 ساله است.