قسمت 16 Hekayate Ma حکایت ما

  • last year

داستان ما با خانواده ای شروع می شود که در یکی از محله های فقیرتر شهر برای زنده ماندن تلاش می کنند و با فیلیز، فرزند ارشد آن خانواده که تقریباً مادرش شده است... مراقبت از 5 خواهر و برادر کوچکترش از زمان رفتن مادرشان و فیلیز با وجود پدر الکلی فکری از خانواده اش مراقبت می کند و بدون شکایت به زندگی ادامه می دهد. مانند فیلیز، خواهران و برادران او فرزندانی قوی و درستکار هستند که هرگز در تاریکی فرو نمی روند، یاد گرفته اند که از خود مراقبت کنند. کوچکترین فیلیز رحمت با استعداد، کوچکترین او حکمت است که قبلاً در یک عشق ممنوعه سخت قرار دارد، کوچکترین او کیراز وظیفه شناس و عاطفی است، کوچکترین او فیکرت و کوچکترین او عصمت 1.5 ساله است.


خلاصه داستان ما فصل 16:
فیلیز و باریش با جنک دزد در خیابان ملاقات کردند. سخنرانی های کنایه آمیز چنک باریش را در شرایط سختی قرار داد. پس از تنش، باریش تصمیم جدی می گیرد. کارش را رها می کند، تعمیرگاه را می بندد. وقتی Cenk این خبر را می شنود عصبانی می شود و آن را نمی پذیرد. جمیل به تعمیرگاه حمله می کند. او فکر می کند که جنک باریش او را گزارش کرده است، تهدید می کند، می گوید اگر او را از بازداشت نجات ندهد، نامش را به پلیس می دهد. صلح چه خواهد کرد؟

با خروج فکری دوباره از خانه، کیراز، به خصوص روانشناسی فکرت خراب شده است. فکرت آخر هفته جلسه والدین دارد. پدرش باید برود وگرنه از مدرسه اخراج می شود. فکری ربطی به مدرسه ندارد. این به فیلیز بستگی دارد که دوباره راه حل را بیابد. کسی که به کمک او می شتابد البته باریش است. باریش از روشی هوشمندانه برای جلوگیری از اخراج فیکرت از مدرسه استفاده می کند. آیا موفق خواهد شد؟

برای شیما حیاتی است که به جلسه انجیل والدین برود. از فکری کمک می خواهد تا از خانه خارج شود. از طرفی تولای از توفان می‌خواهد تا مراسم عروسی ساختگی انجام دهد تا پولی که از پدرش باقی مانده را به دست آورد. توفان به فکری کار پیدا کردن یک افسر ازدواج جعلی را می دهد. ایده او نمی تواند هر دوی این کارها را به درستی انجام دهد، زیرا او دوباره به دردسر زیادی افتاده است.

حکمت می بیند که شوهرش اسرا را مورد آزار و اذیت قرار داد و گردنبند را به گردن او انداخت. گریه اسرا دلش را آزار می دهد و برای گرفتن گردن بند و پس دادن آن به او دست به کار بزرگی حتی فداکاری از خانواده اش می زند. رحمت وقتی متوجه این موضوع می شود به شدت عصبانی می شود، در حالی که حکمت چشمانش را تیره کرده و تصمیم گرفته است که به اسرا باز شود.

درست زمانی که آب ها آرام شد، باریش و فیلیز با بچه ها هستند و پیامی روی گوشی باریش می افتد. کراز این پیام را می بیند که تمام سنگ ها را به حرکت در می آورد و شوکه می شود.

:بازیگر
هازال کایا
ریها اوزجان
نجات اویگور
آلپ آکار
زینب سلیم اغلو
عمر سوگی
نسرین جوادزاده